زندگی پر از رویاست پشت هر واژه ای که میخواندیم در سایه ی واژهای فشرده ی شعرهات در هاله ی راز آلود نفسهات در همانجایی که دوست دارم هات،مستم میکرد همین چندی پیش واژه ای را دیدم نامش را پرسیدم گفت:(بی وفائی) تا مرا شیدا دید جامه ی اعتماد را پوشید عطری از مهر بر خودش پاشید و می از ساغر وجدان نوشید هدفش قلبم بود،این را فهمیدم دست بر پشت دست کوبیدم چشمهایم تر شد،حق من این نبود گرییدم کمی دورتر ز واژگان پلید در کانون وجودم عشق این فاحشه ی ولگرد،بساط گسترده تن خود را به حراج آورده! طفلی این دل که در غمت فرسود ملول گشته ام از اینهمه فراز و فرود فرار؟ نه چاره ای باید کرد گنجه ی خاطرات ذهنم را در پی ردپای آرامش،کاویدم در جوار رخدادهای کودکیم،پیدایش کردم خنده ای از شیار لبهایم گذری کرد و باز خندیدم! و خدای خودرا که از او دور گشته بودم،
چند باز هم اسمش را چون شعری در مناجات سحر گاهانم خواندم در انحنای کمان ماه،سُر خوردم،به زمین افتادم سجده هایم را دید عقل و هوش از سرم دوباره پرید
+ نوشته شده در شنبه یازدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 0:45 توسط ندا
|
چه شده؟ اي دل ديوانه هوايش كردي؟ با دو چشمان پر از اشك صدايش كردي؟ گفته بودم كه دلش معدن بي معرفتي ست. تو نشستي و دلت خوش به وفايش كردي؟!
سلام به همه ي دوستاي عزيزم يه عاشقانه هاي من خوش اومديد اميدوارم اوقات خوشي رو تو وبم سپري كنيد ممنون كه بهم سر ميزنيد و خيلي دوست دارم با نظراتتون منو تو بهتر شدن وبم ياري كنيد دوستون دارم اين وب رو تقديم ميكنم به همه عزيزانم