چشم ملتی به تو است

قرار نیست که من همیشه خوش باشم

پارسال من خوش بودم از اینکه در کنارت بودم

امسال دیگری خوش است برای با تو بودن

و سال بعد یکی دیگر....

از تلاش دست نکش که چشم ملتی به تو است...

از تـ ـــو بـ ــــدـــ ــــم مــ ــیــــ ـــادـ ّــــ.َ .ِ َ.ـــــّ

تـ ـــو نــ ــبــ ــایــ ــــد مــ ــنــ ـــ

رـ ـــوـ ـــ

دوسـ ـــتـــ ـــ دـ ــاشـ ـــتــ ـــه بـ ـــّا شـ ـــیـ ــــ ـــ

مـ ــهـ ـــمـ ـــ ــ ایـ ـــنـ ـــه کـ ــــ ـــــــ ـهــ ـــ

مـ ـــنــ ـــ

از تـ ـــو بـ ــــدـــ ــــم مــ ــیــــ ـــادـ ّــــ.َ .ِ َ.ـــــّ

بزن باران شاید تو خاموشم کنی

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی

شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی

آه باران من سراپای وجودم آتش است

پس بزن باران شاید تو خاموشم کنی

تنها بودن....


دیـــگــر هیچـــکـــس بـــرآی مـــن او نمــیـشود


حــــتــــــی خـــودش.!!!


******


تنها بودن ، قدرت میخواهد...


و این قدرت را کسی به من داد که روزی میگفت تنهایت


نمی گذارم...


نگاه تو

نگاه تــــــو


مـــرا عاشق تر از پیـــــش می کند


چه معجـــونی می شود


زندگــــی


با لمسِ دستان تــــو


با حسِ عشــــــــــقِ تـــــو

دلتنگستان

وقتی کسی تصمیم میگیره بره حتی اگه نره هم دیگه پیش تو نیست.........



آلزایمر درد نیست برای بعضیا درمان است.....



از خداوند چیزی برایت میخواهم که جز خداوند در باور هیچکس نگنجد



ساعتها را بگذارید بخوابد! بیهوده زیستن را نیاز به شمردن نیست



هر کسی دلتو شکوند صداشو درنیار یه روز دلش میشکنه صداش درمیاد

برنگرد دیگر زنده ام نکن...!!!

به زخم هایم مینگری؟

درد ندارد دیگر, روزی که رفتی مرگ تمام دردهایم را با خودش برد

مرده ها درد نمیکشند....

از تو خواهشی دارم برنگرد دیگر زنده ام نکن...!!!

دلم برای یک نفر تنگ است...

دلم برای یک نفر تنگ است...

نه میدانم نامش چیست... و نه میدانم چه میکند.....

حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم....

ارنگ موهایش را نمیدانم.... لبحندش را.....

فقط میدانم که باید باشد و نیست....

دلتنگی ارزانی خودت....

خنده ام میگیرد وقتی پس از مدتها بی خبری بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری

میگویی: دلم برایت تنگ است

یا مرا به بازی گرفته ای... یا معنی وازه هایت را نمیدانی...

دلتنگی ارزانی خودت....


هیچکس نمیداند....

هیچکس نمیداند همه چهره ارام میبینند....

همه صدای خنده ها را میشنوند.....

هیچکس حس نمیکند دل ناآرامت را, تنهاییت را, بغضت را....

دست خودت نیست باید جلوی دیگران بخندی....

هیچکس نمیداند به چهاردیواری اتاقت که میرسی غصه ها را از پشت در برمیداری

و به حال امروزت افسوس میخوری 

کاش اتاقت انبار غصه هایت نبود


دل آدما شيشه نيست

دل آدما شيشه نيست كه روي آنها "ها" كنيم...!!!

بعد با انگشت قلب بكشيم و وايسيم آب شدنش رو تماشا كنيم و كيف كنيم...

رو شيشه نازك دل آدما اگه قلبي كشيدي بايد مردونه پاش وايستي...!!!

دلتنگستان

ديشب كه باران آمد..... ميخواستم سراغت را بگيرم

اما خوب ميدانستم اين بار هم كه پيدايت كنم باز زير چتر ديگراني




ای مترسک آنقدر دستهایت را باز نکن کسی تو را در آغوش نمیگیرد

ایستادگی همیشه تنهایی می اورد




به من مجوز چاپ ندادند گفتند: داستانی که نوشتی غیرقابل باور است

آنها نمیدانستند که من فقط خاطراتم را نوشتم

عزيزترين بندگانت

خــدایــا عزیزتــرین بندگــــــــانــت چه کسـانے هستند ؟

خداونـد فرمود :

آنــان کـه مے تـوانند تلـافے کنند،امــا به خـاطر مــن مے بخـشند

وقتــ‗__‗ــی گیــ‗__‗ــج می شــ‗__‗ــدم

وقتــ‗__‗ــی گیــ‗__‗ــج می شــ‗__‗ــدم




بـه کلــ‗__‗ــمات پنــ‗__‗ــاه میبــ‗__‗ــردم...




امــ‗__‗ــان از امــ‗__‗ــروز کــ‗__‗ــه




کلمــ‗__‗ــات خودشــ‗__‗ــان هم گیــ‗_‗ــج شــ‗__‗ــده اند

خاطراتـــــــــــــــــــــــ شكسته

تكه تكه خاطرات شكسته را كنار هم چيدم

تكه تكه روزهاي از دست رفته را اما تو نبودي.....

چقدر جايت ميان خاطراتم خالي بود در تمام آن روزها چقدر احساس بودنت نياز داشتم چقدر.......

حالا تو هستي جايي دورتر از گذشته و نزديكتر به روزهاي در پيش جايي ميان خاطرات باراني اين روزهايم جايي....

دل نگراني هايت دل نگرانم ميكند

چقدر حرف براي گفتن با تو دارم و چقدر واژه كم مياورم براي از تو نوشتن

با رفتنتــــــــــ تموم ناگفته ها را گفتيــــــــــــ

چرا وقتي پرواز را به من آموختي سقوط را برايم معنا نكردي؟

چرا وقتي با دسته گل مهر ميهمان قلبم شدي از پژمرده شدن گل ها برايم نگفتي؟

چرا وقتي دست در دستم نهادي از تنهايي آينده دستانم نگفتي؟

چرا وقتي اميدم بودي از روزهاي نااميدي برايم نگفتي؟

چرا وقتي عشقم شدي از مرگ قلبهاي عاشق برايم نگفتي؟

چرا وقتي كنارم بودي از ساعات تلخ جدايي برايم نگفتي؟

تو نگفتي و نگفت و نگفت...ولي با رفتنت تموم ناگفته ها را گفتي....

رسالت عشق

گرگ هم كه باشي عاشق بره اي خواهي شد كه تو را به علف خوردن وا ميدارد

و رسالت عشق اين است شدن آنچه نيستي........

امتحان عشق

در جلسه امتحان عشق من مانده ام و يك برگه سفيد!

يك دنيا حرف ناگفتني و يك بغل تنهايي و دلتنگي....

درد دل من در اين كاغذ كوچك جا نميشود!

در اين سكوت بغض آلود قطره كوچكي هوس سرسره بازي ميكنه!

و برگه سفيدم عاشقانه قطره را در آغوش ميكشد!

عشق تو نوشتني نيست....!

در برگه ام كنار آن قطره يك قلب كوچك ميكشم!

وقت تمام است برگه ها بالا....

محتاج يك خواب بي بيدارم....

دنيا بازي هايت را سرم درآوردي....

گرفتني ها را گرفتي....

دادني ها را ندادي....

حسرت ها را كاشتي....

زخم ها را زدي....

ديگر بس است چيزي نمانده.... بگذار آسوده بخوابم

محتاج يك خواب بي بيدارم....

آدمك آخر دنياست بخند!

آدمك آخر دنياست بخند!

آدمك مرگ همين جاست بخند!

آن خدايي كه بزرگش خواندي... به خدا مثه تو تنهاست بخند!

دست خطي كه تو را عاشق كرد شوخي كاغذي ماست بخند!

فكر كن درد تو ارزشمند است

فكر كن گريه چه زيباست بخند!

صبح فردا تازه انگار كه فرداست بخند!

آدمك به خدا آخر دنياست بخند!


سرنوشتم

سرنوشتم مانند "قلیان" شد....

تا که عم داشتم با من بودند.... از طعم که افتادم گفتند

"سوخت بریم"

دلتنگستان

دوری دوستی نمی آورد عزیزم

دوری عادت تنهایی میآورد

دوری عادت بی احساس شدن می آورد





تمام چیزی که باید از زندگی آموخت

تنها یک کلمه است

" می گذرد"

ولی دق می دهد تابگذرد...





کنارم گذاشتی که تلخم کنی؟
هه...
شرابی شده ام ناب حالاحسرتم رابخور







اینقدر نبودنت را به رخم نکش . . .

من اگر بخواهم هزاران مثل تو را تکرار می کنم ..





ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ،،ﻣﺜﻞ ﻧﺦ ﮐﺮﺩﻥ
ﺳﻮﺯﻥ “ ﺍﻋﺼﺎﺏ ” ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ …





یــه جــایــی مــی رســد کـــه آدم دســت بـــه خـــودکــشـــی مـــی زنــــد ، نــــه ایــنـــــکه یـــکــــ تــــیـــغ بـــردارد رگــش را بـــزنـــد ... نــه ... !!! قـــیـــد احـــســـاســـش را مـــی زنـــد ...

دلتنگستان

سکوتم فریاد تمام حرف هاي من است...
سکوتم راگوش کن...گریه ات میگیرد




آدمایـي كه رفتـن روزي برمـــيگـــردن...
ولي درست وقتي كه ديـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگه منتظرشون نيستي..




هـشـــدار
.
.
.
.
.
.
.
.
مصــرف بيـش از حـد احـترام
باعـثِ اختـلالات روانـى طـرفِ مقـابـل و اختـلالات عصبــى شــما ميـگـردد
لطفا در میزان مصرف دقت کنید..

دلتنگستان

خــــدا جون
مــــــيشـه بگـــي دكمـه cancelش كـجـاس؟؟؟
بـه اندازه كافـــــــي بدبختـــي دانــلود كردم!!!




ما که نفهميديم دنيا دستِ کيه.....
ولي‌ دستِ هر کي‌ هست ....
خــُـب لامصــــــّــــب
دست به دست بچرخون که به دستِ همه برسه !!!





خوش بـه حال ِ تو،
که وقتي " او " آمد ؛ بدون ِ هيچ دردِسري ،
فراموشم کردي ...

پرسش هاي ناگفته


پرسش هاي ناگفته من و جواب هاي سنجيده پير دنيا

    پرسيدم ...
    چطور، بهتر زندگي کنم ؟
    با كمي مكث جواب داد: گذشته ات را بدون هيچ تأسفي بپذير، با اعتماد، زمان حالت را بگذران،
    وبدون ترس براي آينده آماده شو. ايمان را نگهدار وترس را به گوشه اي انداز . شک هايت را باور نکن، وهيچگاه به باورهايت شک نکن. زندگي شگفت انگيز است، در صورتيكه بداني چطور زندگي کني. پرسيدم، آخر .... ، و او بدون اينكه متوجه سؤالم شود، ادامه داد: مهم اين نيست که قشنگ باشي ... ، قشنگ اين است که مهم باشي! حتي براي يک نفر. كوچك باش و عاشق ... كه عشق، خود ميداند آئين بزرگ كردنت را .. بگذارعشق خاصيت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسي. موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه ي پايان رسيدن ..
    داشتم به سخنانش فكر ميكردم كه نفسي تازه كرد وادامه داد ... :
    هر روز صبح در آفريقا، آهويي از خواب بيدار ميشود و براي زندگي كردن و امرار معاش در صحرا ميچرايد، آهو ميداند كه بايد از شير سريعتر بدود، در غير اينصورت طعمه شير خواهد شد، شير نيز براي زندگي و امرار معاش در صحرا ميگردد، او نيز ميداند بايد از آهو سريعتر بدود، تا گرسنه نماند.
    مهم اين نيست كه تو شير باشي يا آهو ...، مهم اينست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خيزي و براي زندگيت، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دويدن كني .. به خوبي پرسشم را پاسخ گفته بود ولي ميخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ..،
    كه چين از چروك پيشانيش باز كرد و با نگاهي به من اضافه كرد:
    زلال باش ...،‌ زلال باش ....، فرقي نميكند كه گودال كوچك آبي باشي، يا درياي بيكران،
    زلال كه باشي، آسمان در توست.

تصميم گرفته ام...


تـــــصمیم گـــرفتـ ـه ام آدم بـــآشم دیــــگر

یکـــ بـ ـآر حـــــوآ شـــدم بــــرایِ هـ ـفت جـــَدَم بــس بـ ـود!

ببخشيد ساده بودم....

ببخشید که ساده بودنم دلتو زد...
ببخش اگر عشق ورزیدنم چشماتو بست...!!!
میرم تا اونا که توانا ترند...
تو رو به پوچ بودنت برسونن...!!!

دلتنگستان 2

هــر شب نبودنتــ برایــم هزینــه بالایــی داشتــــ


یک قوطی کبریتـــــ


دو پاکتـــ سیـــــگار


سالـــها سرفــــه




لرزش صدایــم،مال سرمای هواست

این پرده ی اشک روی چشــم هام هم همین طور

چیزیم نیست به خــدا

من فقط، دلواپـــس تــــــوام

لباس گرم در چمدانت گذاشتی؟




برای کسی که رفتنی است ، راه باز کنید
ایستادن و منتظر ماندن ابلهانه ترین کار دل است

خــــــــدایـــا


خــــــــدایـــا

خـیـلـیـا دلـــمـو شـکـسـتـن ...

امــشـب بـیـا بـاهـم بـریـم ســراغـشـون

مــن نـشـونـت مـیـدم

تـــــو بــــِــــــبــَــخــــشـ ــِـــشـــــــون .... !

آرامش و سکوت

دفترچه ام....

امروز دفترچــه ایـ که تمامـ

حرفـ هــاش٬

خاطره هاشـ ٬

بغضـ ـ هاشـ

از تو بود ٬ رو باز کردم

صفحه اولش نوشته بودمـ :

آتشـ زدن خاطره ها کارِ سختی نیستـ ـ ـ !